در محضر بزرگان

ڪلام بزرگان

در محضر بزرگان

ڪلام بزرگان

مشخصات بلاگ
در محضر بزرگان
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید


📎آیت‌الله کوهستانی : 

 

خداوند یک علی داشت ، الحمدلله آن هم روزی ما شیعیان شد. 


 


🌹نصیحت علامه حسن زاده آملی به چند جوان

 

 

💠شرح در تصویر...


 


✅ آیت الله سید عبدالکریم کشمیری ره:

 

#نماز_شب بخوانید


بعضی اعمال #مقام می‌آورد مانند نماز شب؛
«عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»
که انسان به #مقام_محمود می‌رسد و #مجاور_خدا می‌شود. 

 

📚کتاب پندهای آسمانی، ص۲۱


 


توصیه عارف بزرگ مرحوم سید عبدالکریم کشمیری رضوان الله تعالی علیه :

 

روزی یک ساعت با امام زمان خود خلوت کنید و به ایشان توسل کنید تا حالت رفاقت ایجاد شود.


 



🌹آیت الله خـــــویی (ره):

 

انجام #واجبات حکم خرید زمیݩ
را دارد و انجام #مستحبات حکم
ڪاشتن محصول در این زمین ها
را دارد...

اگر #زمـــینی نباشد ڪجا میتواݩ
محصولی کاشت و از آن بهره برد؟


 


#فقط_یک_تسبیح_صلوات❗️

 

🍃آیت الله اراکی(ره) : هر وقت مشکلی پیدا می کنم ، یک تسبیح صلوات هدیه ۱۴ معصوم(ع) می کنم ، مشکل حل می شود. 
 


 


 

🌸 حاج آقا دولابی(ره) 🌸

 

💠 پیغمبر فرمود هروقت فکر کردی تنها نشستی اگر خوشحال شدی از آن‌ نشستن صلوات ‌بر من ‌بفرست و اگر پکر شدی غصه دار شدی از آن خلوت نشستن نمی دانی غصه‌ات از چیست استغفارکن... 💠


 


🌸 عارف بالله حاج اسماعیل دولابی 🌸

 

💠 سالکی که طعم محبت اهل بیت علیهم السلام را نچشیده باشد ، به جایی نمی رسد . 

 

📚طوبای کربلا ، ص ۱۴۵ 💠


 


🌸 ارشادهای غیبی 🌸


آیت اللَّه حاج شیخ حسین شب زنده دار فرمودند:
یکی از دوستان متدین جهرمی به نام حاج مصطفی که شغل قنادی داشت، نقل کرد که: من در آغاز، کسب و کار خوبی نداشتم، ولی همیشه یکی دو نفر را جهت خواندن زیارت عاشورا دعوت می‌کردم و به صحرا می‌رفتیم. پس از آن، با نان و خرما و اَرده از آن‌ها پذیرایی می‌کردم. این کار سال‌ها ادامه داشت و به قدری این برنامه توسعه یافت، که در این اواخر هیأت‌های مختلف عزا را اطعام مفصّل می‌کردم.

ایشان (حاج مصطفی) گفت: در زمان جنگ بین المللی من پول داشتم، ولی قند پیدا نمی شد تا جهت پذیرایی خوانندگان زیارت عاشورا آن را تهیه کنم، تا این که شخصی مقداری قند آورد و به من داد، خیلی خوشحال شدم. شب که خوابیده بودم ناگهان دیدم درب منزل را می‌کوبند، از خواب بیدار شدم و نزدیک درب رفتم، کلون درب را بیرون آوردم ولی باز نشد. شخصی از پشت در گفت: آن قند را مصرف نکن، قند دیگری برای تو می‌رسد. بعد درب را که باز کردم هرچه نگاه کردم کسی پیدا نبود.

ایشان (حاج مصطفی) ادامه داد که: چیزی نگذشت که شخص دیگری قند آورد و من آن را مصرف کردم و دست به قند اولی هم نزدم. این جریان گذشت تا این که روزی با کسی که قند اولی را آورده بود، برخورد کردم. گفتم: این چه قندی بود که برای من آوردی؟ گفت: حاجی واللَّه خودم دزدی نکرده بودم، لکن از کسی طلب داشتم به جای بدهی خود این قند را داد، ولی معلوم بود که این قند دزدی است.

حاج آقا مصطفی از دنیا رفت، پسر ایشان نقل کرد که: پدرش را در عالم رؤیا دیده و حالش هم خوب بوده و از او می‌پرسد: بر شما چه گذشت؟ می‌گوید: یک دقیقه ناراحت بودم و بر من سخت گذشت تا آن که آقا امام حسین علیه السلام با تبسّم به دیدنم آمدند و مرا صدا زدند و فرمودند: حاج مصطفی! می‌دانی چرا یک دقیقه ناراحت بودی؟ این ناراحتی به خاطر آن بود که در خانه اخلاق خوبی نداشتی.


📚منبع: کتاب روزنه هایی از عالم غیب💠
🖌نویسنده: آیت الله محسن خرازی

 


 


#کودکان_را_دوست_داشت

✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 

بچه‌ها را که می‌دید، گل از گلش می‌شکفت.
یک‌جوری با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کرد.
به بچه‌های ۸-۷ ساله به‌اندازۀ مردهای بزرگ احترام می‌گذاشت؛  «شما» خطاب‌شان می‌کرد.
به بچه‌ای که کنار پدرش نشسته بود و با کنجکاوی و بازی‌گوشی  داشت نگاهش می‌کرد، به شوخی می‌گفت: «شما پدر ایشونید یا ایشون  بابای شمان؟!» (بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان)

📚  به شیوه باران، ص٢٣